رابطه ارگونومی و فرهنگ
رابطه ارگونومی و فرهنگ
رابطه ارگونومی و فرهنگ
شايد در نظر اول با خود بگوئيد ارگونومی يا فاکتورهای انسانی چگونه با فرهنگ مرتبط مي شود در حالي که ارگونومي به بررسي عواملي کاملا فيزيکي يا فيريولوژيستي مي پردازد که اين دو مقوله ارتباطي با فرهنگ ندارد اما در پاسخ بايد گفت که ارگونومي اگر و فقط به اين دو محدود شود در واقع درست و کامل بررسي نگرديده و درک نگشته است در حاليکه ارگونومي در بررسي ابعاد رواني و روحي بسيار مهم تر جلوه مي کند تا فيزيولوژيستي يا فيزيکي.
اگر ارگونومي يا مهندسي فاکتورهاي انساني به بررسي ابعاد انساني مي پردازد چگونه است که از اين فاکتورها فقط به جسم توجه مي گردد و بس . اگر انسان را خوب بررسي کنيم او را موجودي داراي 3 بعد مي يابيم که غفلت از هر کدام از اين ابعاد سه گانه باعث درک ناقص انسان و انسانيت است.در منطق اينگونه مي گويند که انسان موجودي است زنده ، داراي قوه ناطقه (به معناي عقل) و اراده. و در واقع اين سه بعد جسم و روح و عقل است.
در بررسي فاکتورهاي انساني بيشترين توجه به جسم مي شود که سلامت و بيماريهايش کاملا مشهود است ولي از عقل و روح و مسائل و عوارضش کمترين سختي به ميان نمي آيد در حاليکه بيماريهاي عقلي و روحي بسيار وخيم تر و به مراتب در مانش سخت تر است.چه بسيار کساني که از بيماريهاي جسمي رنج مي برند ولي داراي روحيه خوبي هستند و حتي همين روحيه عالي باعث بهبود بسياري از بيماريها گشته است.
ولي اگر کسي دچار بيماريهاي روحي و رواني گردد ديگر نمي توان با چنين آدمي به راحتي زندگي کرد و اينچنين گفته اند که وجه تمايز انسان و حيوان در عقل است و همچنين روح الهي که خدا در او دميده و همين دو هم مايه شرافت و برتري انسان بر حيوانات و تمام موجودات گشته و او را اشرف مخلوقات نام نهاده است.
پس به همين جهت حفظ سلامتي در ابعاد روحي و رواني بسيار با اهميت تر از رعايت نکات بهداشتي جسمي مي باشد و البته اين مطلب پر واضح است که اينها هيچکدام باهم تعارض و تضادي ندارند که بخواهيم با رعايت يکي از ديگري دست برداريم.
البته ما در اين مختصر ،در مقام نقد و بررسي ارگونومي نيستيم (اگر چه لازم است تا در اين مقوله نيز کمي عميق تر و وسيع تر نظر بيافکنيم) بلکه فقط مي خواهيم به بعضي روابط در اين ميان اشاره کنيم.شايد گفته شود که در ارگونومي و بررسي عوامل انساني ، به ابعاد روحي و رواني از جهت فشارها و استرسهاي وارده بر انسان در محيط پرداخته شده اما اين مدل پرداختن در مقايسه با جسم آنقدر اندک و تحقيقات انجام شده در اين زمينه آنقدر محدود است که مي توان آنرا ناديده گرفت.
در جايي که به کمترين و کوچکترين مسائل و عوارض جسمي توجه فراواني مي گردد تا حدي که حتي زاويه مناسب براي نشستن و تکيه دادن و ايستادن و …..محاسبه مي گردد و کتابهاي قطوري به بررسي موشکافانه حضور انسان در تمامي عرصه ها و محيط ها و عوارض اين حضور و مشکلات و اثرات سوء محيط بر انسان مي پردازد، چگونه است که از تأثيرات روحي و رواني اين حضور و مشکلات ماوراء جسمي که براي انسان پيش مي آيد سخني به ميان نمي آيد. البته در پاسخ به اين مطلب مي گويند که اخلاق متکفل اين امر است نه ارگونومي ولي در اين مجال ما در پي بيان اين مطلب هستيم که ارگونومي به معناي عام خود حتي اين مسائل را نيز در بر مي گيرد و غفلت از اين گونه امور در واقع پرداختن فقط به يک بعد و آنهم بعد حيواني انسان مي باشد.
در اين ميان بررسي هاي ارگونوميکي در مبلمان نيز مانند ديگر عرصه هاي طراحي مفصل مورد توجه قرار گرفته ولي از جنبه هاي روحي و رواني ارگونومي در مبلمان کاملا غفلت گرديده که به بعضي از اين نکات بطور مختصر اشاره اي خواهيم کرد.
توجه به اين نکته ضروري است که بسياري از اشياء و تکنولوژيها همراه با عوارضشان ظهور مي کنند و ناخود آگاه اين عوارض تاثيرات مستقيم و غير مستقيم در نحوه زندگي خصوصا فرهنگ ها مي گذارد که دکوراسيون نيز از اين قاعده مستثني نيست و کاملا واضح است که اين تأثير و تأثرات هنگامي که از منظر ارگونومي نگريسته شود تمام انسانها را در بر مي گيرد نه فقط فرهنگ کشور ما را.يعني نکاتي که در مقالات گذشته اشاره کرديم را مي توان نکاتي فرامليتي و شامل تمامي فرهنگها در نظر گرفت.(البته فرهنگ هايي که برخواسته از فطرت سالم و روح انسانيت باشد)همانطور که بر فرض ، زاويه 135 درجه را براي پشتي صندلي مناسب ترين زاويه مي دانيم و اگر اين زاويه 70 درجه باشد کاملا آنرا نهي مي نمائيم لازم است تا از بسياري از سبک ها ،مدلها چيدمانها و يا حتي دکوراسيون و رنگ و نور پردازيها و …. نهي کنيم زيرا اگر چه براي جسم مضر نيست ولي براي روحيه افراد بسيار نامناسب است.
بدين معني که ممکن است مثلا اين مبلمان بسيار راحت باشد و براي کمر مناسب ولي روحيه خود پسندي و تکبر را در صاحب آن ايجاد نمايد و يا اين نحوه چيدمان باعث جدايي افراد خانواده از هم مي گردد نه باعث تجمع آنها. اگر چه ممکن است اين مد الان در اروپا مطرح باشد ولي با فرهنگ ما سازگاري چنداني ندارد. گرچه اگر بهتر بررسي شود مشخص مي گردد که اين دکوراسيون حتي در آن فرهنگ هم ايجاد جدايي و عدم اعتناء اعضاي خانواده به سير زندگي همديگر مي نمايد.
پس لازم است تا به عنوان عاملي منفي در ارگونومي روحي و رواني و اجتماعي از آن جلوگيري گردد.
نکاتي در زمينه مبلمان گفته شد که جايگاه همگي آنها در همين جاست ولي اين نکات فقط در مبلمان نيست بلکه در چيدمان ، رنگ ، نور و فرم و ….. نيز مطرح است .استفاده از سبکهاي ناهمگون در چيدمان و نور پردازيهاي خاص و غير طبيعي و بکار گيري فرم هاي نا آشنا با فرهنگ اقوام ، تأثير خطوط صاف و خشک و بدور از هر گونه انعطاف،عدم استفاده از جزئيات ظريف و زيبا و صدها مورد ديگر باعث مي گردد تا در طول زمان تغييراتي اساسي در فرهنگ و روحيه استفاده گر پديد آيد.
به ياد آورديد گذشته هاي نه چندان دور را که در آن تمامي اجزاء منازل و اماکن داراي جزئيات (Detail) زيبا و خاطره انگيز بود و در همه جا مي توانستيم اين جزئيات را ببينيم در حالي که اکنون به کليات پرداخته مي شود و فقط به بکار بردن چند نکته کلي اکتفا مي گردد غافل از اينکه اين موارد نيز از جمله ضرورت هاي طراحي است که وظيفه ما طراحان مي باشد.
حتما بخوانید:
دیدگاهتان را بنویسید
می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟خیالتان راحت باشد :)