گوناگونی انسان
گوناگونی انسان
هدف از این بخش تجزیه و تحلیل چگونگی تاثیر تفاوت های بیولوژیکی و اجتماعی بین گروه های انسانی بر روی خصوصیات آنتروپومتریکی است ( تا حدی که دانش موجود اجازه می دهد). مطالعه چنین تفاوت های موجب شده است تعدادی از ارگونومیست ها بر این عقیده باشند که نسبتها یا نیروی انسان تحت تاثیر سن و جنس تحلیل می رود. لیست متغیر های بیولوژیکی-اجتماعی بایستی شامل نژاد, طبقه اجتماعی و شغل نیز باشد. از طرف دیگر روند های تاریخی که اثرات خود را حداقل درطول یک قرن ظاهر میسازد, موجب افزایش ثابت ابعاد و اندازه های بدن در بین تمام مردم جهان گردیده است (این مطلب در مقالات تحت عنوان تغییرات دیرپای مطرح می شود.) تلاش بای تجزیه و تحلیل تعامل میان این عوامل همانند تلاش برایسر هم نمودن معمای تصویری است که احتمال داده شود بسیاری از قطعات آن گم شده باشد.
آن میزان از تفاوت های قابل اندازه گیری بین گروه های انسانی که به وسیله عوامل بیولوژیکی (ژنتیکی) یا اجتماعی (محیطی) تعیین می شوند احتیاج به توجه و ارزیابی دارد. سوال طبیعت/پرورش در مسائل علوم انسانی همیشه سوالی بسیار مشکل بوده است. این سوال که آیا یک ویژگی خاص توسط وراثت تعیین می شود و یا بعلت شیوه زندگی (عوامل محیطی), همانند این است که بپرسیم مساحت مستطیل براساس طول تعیین می شود یا عرض.
بیایید با درنظر گرفتن توزیع کلی طول قد در نژاد انسان آغاز کنیم حتی با فرض اینکه بتوانیم تمام اطلاعات انتروپومتریکی موجود را یکجا گردآوری و تلفیق کنیم باز هم محتمل به نظر میرسد که این اطلاعات نمونه جامع و نماینده نوع بشر را به دست دهد. اطلاعاتی که به وسیله تیلدسلی (1950) جدول بندی شده به این مطلب اشاره دارد که متوسط قط تمام مردان بزرگسال زنده ( به صورت گرد شده) برابر با 1650(80) میلی متر است (عدد داخل پرانتز انحرف معیار و عدد مقابل آن میانگین است) با در نظر گرفتن 7 دصد مقدار میانگین برای اختلاف بین دو جنس وضریب تغییرات یکسان, طول قد زنان بزرگسال زنده دارای توزیعی با میانگین 1535 میلی متر و انحراف استاندارد 75 میلی متر می باشد.
جمعیت بزرگسال بریتانیا در نمیه قد بلندتر نژاد های انسانی قرا دارند 1740 (70) میلی متر برای مردان و 1610 (62) میلی متر برای زنان, از این رو مرد متوسط انگلیسی طول قدی معادل صدک هشتاد و هفتم نژاد انسانی را داراست.
بر اساس نظریه رابزتز (1975) کوتاهترین انسان ها در جهان کوتوله های ایف و باسو هستند که در افریقای مرکزی زندگی می کنند و متوسط قد مردان و زنان انها به ترتیب 1340 (70) و 1372 (78) میلی متر می باشد. بلندترین انسانها دینکاهی منطقه نیل هستند که در جنوب سودان زندگی می کنند: 1829 (61) میلی متر مردان و 1659 (58) میلی متر زنان. البته تفاوت هایی که در اینجا ملاحظه می شود ممکن است بین نمونه های خاصی از جمعیت انگلستان نیز مشاهده گردد. محافظان و نگهبانان (گودرسون و بی بی 1977) دارای طول قد 1803 (63) میلیمتر هستند. درحالی که جمعیت زنان سالخورده که بوسیله کارولین هریس و همکارانش اندازه گیری شدند (انستیتو کاربران ارگونومی 1983) دارای طول قد 1515 (70) میلیمتر می باشند( که بایستی از این مقادیر 20 میلیمتر به خاطر کفش ها کم کرد زیرا افراد در هنگام اندازه گیری کفش به پا داشتند.
البته نژاد انسانی هنوز هم متنوع تر است. پزشکان بزرگسالانی را که طول قدشان بین 1370 میلیمتر و 2010 میلیمتر است از نظر کلینیکی طبیعی به شمار می اورند ( مقادیر ارایه شده در این مورد متفاوت است چون بیشتر جنبه قرارداری دارد) قد بلند ترین شخص زنده محمد علم چمنا نام دارد که طول قدی معادل 2510 میلیمتر دارد و اهل پاکستان است. کوتاه ترین بزرگسال زنده طبال پرتغالی بنام آنتونیو فریرا است که طول قد وی معادل 750 میلی متر است (مک ویر تر 1984)
1-3- تفاوت های جنسی
انسان داری دو گونه اصلی مذکر و مونث است. بیولوژیستها به این اختلاف به صورت اختلاف جسمانی بین دو جنس مونث و مذکر توجه می کنند. در حال حاضر تمایلی به جایگزین کردن کلمه نوع به جای کلمه جنس به ویژه در جامعه شناسان وجود دارد. در اینجا برای استفاده از کلمات جنس و نوع از آرچرولوید (1982) تبعیت می کنیم. بدین ترتیب که کلمه جنس برای توصیهای تفاوتهای بیولوژیکی زن و مرد به کار می بریم و از کلمه نوع برای توزیع تفاوت های ناشی از عوامل اجتماعی و فرهنگی استفاده می کنیم.
برای توضیح بیشتر, دارا بودن اندام تناسلی نر یا ماده گویای یک تفاوت جنسی است در حالی که استفاده از وسایل زینتی مردانه یا زنانه تفاوت بین دو نوع است. اختلاف های انتروپومتریکی بین زنان و مردان بیشتر به جنس مربوط می شود تا به نوع. می توان مطمئن بود که مردان و زنان بنا به دلایل بیولوژیکی (ژنتیکی) از لحاظ طول قد با یکدیگر متفاوتند, اما در مورد قدرت فیزیکی چطور؟ آیا قدت فیزیکی تحت عوامل بیولوژیکی قرار دارد, یا عوامل اجتماعی تعیین کننده میزان انها هستند؟ جواب این پرسش که متعاقبا خواهیم دید بایستی این چنین باشد «آمیخته از هر دو».
سودمندترین شاخصهای تفاوتهای بین دو جنس چیستند؟ متداولترین روش در مطالعات موجود, مقایسه مستقیم میانگین هاست. از این رو به عباراتی برمیخوریم نظیر « به طور متوسط زنان 7 درصد کوتاهتر از مردان هستند» یا « به طور متوسط زنان 65% قدرت مردان را دارند». اجازه دهید برای اختصار حاصل تقسیم اندازه متوسط زنان (یا قدرت آنها) به اندازه متوسط مردان (یا قدرت انها) را نسبت F/M بنامیم. البته برای کلیه متغیرهایی که در اینجا مطرح می شوند, همپوشانی قابل توجهی بین توزیع زنان و مردان وجود دارد. نسبت f/m میانگینها, اطلاعات ناچیزی را در مورد توزیع تلفیق شده به دست می دهد. (در بسیاری از توضیحات جالب توجه ممکن است نسبت صدک 95 زنان به صدک پنجم مردان یا نسبت نود پنجم مردان و صدک پنجم زنان مد نظر قرار گیرد. یعنی درصدی از زنان که قویتر از صدک پنجم مردان یا درصدی از مردان که ضعیفتر از صدک نودوپنجم زنان می باشند و … )
حداقل ویژکی ای که شاخص توصیفی بایستی دارا باشد این است که اختلاف بین میانگینها و همچنین بزرگی واریانسهای دو جنس به واریانس که (که مربوط به توزیع تک جنسی تلفیق شده می باشد)
می تواند بسیار سودمند بوده و اطلاعات مفیدی را در اختیار گذارد. با انجام انالیز واریانس یک طرفه مشخص خواهد شد که این شاخص بوسیله معادله زیر به دست خواهد آمد:
(کلیه معادلات در فایل پیوستی موجود است)
اگر این معادله برای خواننده نامفهوم است جای نگرانی وجود ندارد, اما خواننده می تواند به کتابهای امار مراجعه کند.)
وقتی چند سال پیش سرگرم تهیه مقاله ای در زمینه اختلاف قدرت بدنی بین دو جنس بودم (فیزنت 1983), چند لحظه تامل کرده و از خود پرسیدم «تا چه حد این گفته که مردان از زنان قویترند, حقیقت دارد؟» جامعه از مردان و جامعه ای از زنان را در نظر بگیرید.
فرض کنید که نمونه ای از مردان و زنان ره به طور تصادفی از جوامع مربوطه انتخاب کرده ایم و قدرت بدنی انها را با هم مقایسه نموده ایم. این مقایسه را یک مواجهه شانسی خواهیم خواند. اگر تعداد بیشماری از چنین مقایسه هایی را انجام دهیم] توزیع اماری از مواجهه های شانسی ایجاد خواهد شد. نسبت f/m برابر با مواجهه بین زن متوسط و مرد متوسط خواهد بود. دانشمندان علاقه دارند که موضوع را در مورد باقیمانده توزیع نیز دنبال کنند. بنا به دلایلی که تنها برای آمارگیران ریاضیدان مشخص است, توزیع نسبت های دو توزیع طبیعی, نرمال نیست. البته اگر نسبتها را کنار گذاریم و تفاوت ها مورد استفاده قرار گیرند توزیع مواجهه شانسی, طبیعی خواهد بود و پارامترهای ان به ترتیب زیر به دست می آید.
Me = Mm – Mt
S2e = S2m + S2f
که در ان اندیسهای m و f به ترتیب مشخص کننده جنس مذکر و مونث است. مقدار صفر در این توزیع بازگوکننده مواجهه شانسی بین مرد و زنی است که دارای قدرت بدنی برابر هستند. محاسبه نسبتهایی از توزیع که در دو طرف نقطه صفر قرار دارد آسان است.
(با محاسبه Z و مراجعه به جدول بخش 1-2). بنابراین درصد مواجهه های شانسی را که در آن جنس مونث قویتر است یا در مفهومی کلی تر درصدی از مواجهه های شانسی را که در ان جنس مونث از جنس مذکر پیشی می گیرد (CEFEM%(, به دست خواهیم آورد. اگر افراد مذکر و مونث واقعا با هم قابل مقایسه نباشند هر گونه تجزیه و تحلیل تفاوت های بین جنس بی پایه و اساس خواهد بود. به همین دلیل مقایسه مردان ملوان با منشی های زن و یا مردان دانشگاهی یا زنان ورزشکار یک مقایسه یا مطالعه صحیح و معقول در زمینه اختلاف بین دو جنس نیست.
جدول 1-3 مقادیر این شاخصها را برای تعدادی از متغیرهای متداول آنتروپومتریکی نشان می دهد. این اطلاعات (استوت و همکاران 1965-1970( مربوط به جمعیت بزرگسال غیر نظامی امریکاست. به طور کلی مردان در کلیه ابعاد خطی به جز پهنای باسن دارای اندازه های بزرگتری نسبت به زنان هستند. البته ضخامت پوست در زنان بیش از مردان است.
بزرگی اختلاف جسمانی بین دو جنس مونث و مذکر حداقل برای طول قد تحت تاثیر تفاوت های نژادی نیز می باشد. ایولت (1975) در سرخپوستان آمریکا اختلاف بزرگتری را نسبت به اروپاییها مشاهده نمود که به نوبه خود دارای اختلاف بزرگتری نسبت به آفریقاییها بودند.
بسیاری از تفاوتهای بین دو جنس در نسبتهای بدنی واضح و شناخته شده هستند و احتیاجی به تفسیر و توضیح ندارند. به طور کلی طول اندامهای بالایی و پایینی و اجزاء تشکیل دهنده آنها چه از نظر نسبت و چه از نظر مقادیر واقعی در مردان بیشتر است. این موضوع در توزیع شاخص ارتفاع نشسته که در جدول 1-3 ارائه شده, مشهود است. (همانطور که خواننده به یاد دارد گفتیم که به طور قراردادی نسبت ارتفاع نشسته به طول قد را شاخص ارتفاع نشسته و نسبت متوسط ارتفاع نشسته به متوسط طول قد انها را در نمونه ای از افراد, ارتفاع نشسته نسبی می نامیم. ( رجوع کنید به بخش 5-2)
تنها بعدی که زنان در ناحیه باسن بسیار بیشتر از مردان است. جالب توجه است که مقادیر نسبی مربوط به طول سر یا پهنای سر هیچ گونه اختلافی در دو جنس نشان نمی دهند.
جدول 1-3: اختلاف شکل و اندازه در بین دو جنس
علاوه بر ابعاد انتروپومتریکی که در بالا شرح داده شد, زنان و مردان در ترکیب بدنی نیز با یکدیگر متفاوتند. به طور کلی وجود بافت چربی بیشتر در زنان موجب شده است که نسبت وزن بدن در زنان بزرگسال بیشتر از مردان بزرگسال باشد. (چربی زیر جلدی نیز دارای توزیعی متفاوت در دو جنس می باشد به طوری که در زنان تجمع چربی در پستانها, ران ها, باسن و بازوها صورت می گیرد. چربی شکمی در مردان در بالای پیوندگاه ناف و در زن در زیر ان تجمع می یابد) مستقیم ترین روش اندازه گیری چربی بدن دانسیتومتری است. دانسیته چربی نسبت به بافتهای بدون چربیکمتر است, از این رو اگر دانسیته بدن تعیین شود (معمولا با اندازه گیری وزن درزیر آب) محاسبه درصدی از وزن بدن که شاملباقت چربی است, امکان پذیر می باشد. دارنین و رحمان (1967) این درصد را برای مردان بزرگسال 13.5 (5.8) و برای زنان بزرگسال 24.2 (6.5) CEFEM=98% , R2=43%, F/M=179%) گزارش کردند.
بیشتر جزئیات تجزیه و تحیل تفاوت های میان دو جنس در قدرت بدنی را منتشر نموده ام (فیزنت 1983). در مطالعه مبوط به مقایسه کار مردان و زنان در آزمایش قدرت استاتیکی, 112 دسته اطلاعات مورد بررسی قرار گرفتند و شاخص های تفاوت دو جنس برای هر کی از دسته های اطلاعاتی محاسبه شدند (جدول 2-3). اگر چه متوسط نسبت F/M برابر 61 درصد است بسیار نزدیک به آنچه که عموما گفته می شود, یعنی قدرت بدنی زنان 2/3 قدرت بدنی مردان است اما نسبت های بدست امده در تمام دسته ها اطلاعاتی بین 37 تا 90 درصد متغیراست. شاخص های دیگر به همین مطلب اشاره دارند. جنس میتواند عاملی عمده (85%) و یا قابل چشم پوشی (3%) در واریانس قدت بدنی باشد.
اگر دسته های اطلاعاتی را بر اساس قسمت هایی از بدن که آزمایش بر روی آنها صورت گرفته است تقسیم کنیم الگوی جالبی به دست خواهد آمد. آزمایش بر روی اندام های فوقانی اختلاف بیشتری را بین دو جنس نسبت به ازمایش اندام های تحتانی نشان می دهد و آزمایش هل دادن, کشیدن, بلن کردن با ازمایش قدرت تنه در بین دو آزمایش فوق الذکر قرار می گیرد. آزمایشهای اندام های فوقانی را می توان به دو دسته آزمایشهای دست و ساعد و ازمایشهای بازو و شانه تقسیم نمود که در این صورت قدرت عضلات دست و ساعد نسبت به عضلات بازو و شانه به میزان کمتری تحت تاثیر جنس قرار دارد. با درنظر گرفتن سه شاخص به طور یکجا کمترین تفاوت ین دو جنسدر آمایش هل دادن/کشیدن/ بلند کردن مشاهده شد. ( فاکتورهایی که نحوه انجام کار را در وظایفی از این دست تعیین میکنند بسیارزیاد و پیچیده هستند. ممکن است فعالیت هماهنگ تعداد زیادی از عضلات در این امر دخیل باشد و در بعضی موارد نیز ممکن است وزن بدن و چگونگی سیستم اهرمی بدن از عوامل محدود کننده به شمار آید. ) هتینگر (1961) با توجه به بزرگی نسبت f/m در عضلات مختلف اظهار می کند که اختلاف بین دو جنس در قدرت عضلانی که در زنگی روز مره کم به کار می رود ناچیز است. به نظر من فرضیه مخالف براساس اطلاعات موجود منطقی به نظر می رسد. ماهیت فیزیولوژیکی تفاوت دو جنس از نظر قدرت بدنی چیست؟ قدرت یک عضله با سطح مقطع موثر قسمت قابل انقباض آن نسبت مستقیم دارد. سطح مقطع عضله با حجم قابل مشاهده عضله ارتباط نزدیکی دارد, که بوسیله متر نواری قابل اندازه گیری است. ایکایی و فوکاناجا (1968) با استفاده از روش پیچیده اندازه گیری سطح مقطع عضله با امواج مافوق صوت, قدرت عضلانی را حدود 6.5 Kg f/cm2 تخمین زدند که این نیرو مستقل از سن و جنس ( از 12 سالگی به بالا) است. بنابراین کمیت عضله و نه کیفیت آن در تعیین قدرت عضلانی موثر است ( حداقل در اندازه گیری های کوتاه مدت).
بسیاری پذیرفته اند که تفاوت اختلاف توزیع چربی و حجم عضله در دو جنس ناشی از تراکم نسبی هورمون های جنسی است- هورمون اندروژن در مردان و هورمونهایاستروژن و پروژسترون در زنان. هورمون تستوسترن که یکی از مهمترین هورمون های آندروژن است به میزان زیادی در بیضه ها تولید می شود. البته این هورمون به مقدار ناچیزی نیز در تخمدان ها تولید می شود. ( مقدار تستوسترن در پلاسمای خون مردان 20 تا 30 مرتبه بیش از مقدار آن در پلاسمای خون زنان است) در یک برنامه آموزشی معین, نیروی عضلانی مردان سریعتر از نیروی عضلانی زنان افزایش نشان می دهد که این اختلاف بر اثر هورمون تستوسترون نسبت داده می شود ( هتینگر 1961, کلافس و لیون 1978). براون و ویلمور (1974) گروه کوچکی از زنان را در مدت 6 ماه برنامه آموزشی ورزشی مورد مطالعه قرار دادند. قدرت بدنی آنها 15%-53%افزایش نشان می داد, اما شواهدی از هیپرتروفی عضلانی (افزایش حجم عضله) به چشم نمی خورد. اینکه چگونه می توان نتیجه اخیر را با یافته های ایکایی و فوکانجا (1968) نطبیق داد هنوز مشخص نیست, اما ذکر این نکته با ارزش است که اکثر تعلیم دهندگان رقص عقیده دارند اگر در برنامه تمرین تاکید بیشتری بر روی نرمشهای کششی صورت گیرد افزایش قدرت بدنی بدون قطور و حجیم شدن عضلات حاصل خواهد شد. البته این موضوع هنوز به طور علمی مورد بررسی و تحقیق رسیمی قرار نگرفته است.
کلافس و لیون (1978) بر این باورند که در زنانی که تراکم تستوسترن در پلاسمای خون بالا است ورزشهای شدید موجب افزایش حجم عضلات می شود و در واقع گاهی دیده شده در بعضی از زنان که زیبایی اندام کار می کنند عضلات به طور خیره کننده ای دچار هیپرتروفی می شود. اغلب گفته می شود که زنان ورزشکار در بعضی موارد نسبت به خواهران کم تحرک خود خلصت زنانه کمتری دارند. مالینا و زاوالتا (1976) امتیاز آندروژنی پهنای شانه=باسن را محاسبه کردند. (بالا بودن امتیاز در این شاخص, چهار چوب اسکلتی زنانه را مشخص می کند.) دونده ها (اعم از دونده های استقامت و سرعت) تفاوتی را از نظر امتیاز آندروژنی با غیر ورزشکاران نشان ندادند, اما ورزشکاران رشته های پرش و پرتاب براساس این معیار به طور قابل توجهی دارای اسکلت مرادانه بودند. آیا این تغییرات بر اثر تمرین حاصل می شود یا به علت انتخاب شخصی به وجود می آید؟ کارشناسان تربیت بدنی عموما بر این باورند که گزینه دوم گویای جواب مساله است (کلافس و لیون 1978). آدامز (1961) در مطالعه ای بین ( زنان معمولی و زنان جوان سیاهپوست که تمام طول عمر خود را در مرزعه به کارهای سنگین مشغول بودند مقایسه ای انجام داد.
اگرچه کرگران مزرعه نسبت به زنان گروه کنترل دارای بدنی بزرگتر و عضلانیتر بودند اما امتیاز آندروژنی آنها مشابه گروه کنترل بود. سوالی که برای بسیاری از مردم مطرح می شود اما شواهد علمی کمی در مورد ان وجود دارد جنبه روانی قضه است. آیا دختر یا زن متوسط در تست قدرت به اندازه پسر یا مرد متوسط تلاش می کند؟ ما جواب این سوال را نمی دانیم و یا واقعا نمی دانیم که این مساله را چگونه مورد بررسی و تحقیق قرار دهیم. الگویی که از این اطلاعات پراکنده و درهم حاصل می شود به این نکته اشاره دارد که همپوشانی توزیعهای قدرت بدنی مردان و زنان تا حدی نتیجه استعداد هورمونی برای کسب بافتهای عضلانی است, اما اختلاف در الگوهای فعالیت رفتاری ممکن است که این تفاوت ها را به شدت بخشیده یا از بین ببرد. به دست آوردن قطعات جدید اطلاعاتی, این معماری تصویری را واضحح تر خواهد نمود.
پیامد های ارگونومیکی اختلاف بین دو جنس آنقدر گسترده است که بر شماری انها در اینجا جایز نیست. بحث ما بدون اشاره به «نورمها», «ایدهآلها», «انتظارات فرهنگی» و پدیده هایی از قبیل سلیقه و ترجیح کامل نخواهد بود. تاریخ هنر اروپا پراکندگی قابل توجهی را در شکل زن ایده آل نشان می دهد. برای مثال طریقی را که روبنز, تیتیان, بوتیچلی و کراناچ برای توصیف ونوس انتخاب می کنند مورد توجه قرار دهید. در اثار انها شعاع انحنای بدن به ترتیب کاهش یافته است. در مقایسه با آن مرد ایده آل (مارس, آدام و …) به طور قابل توجهی ثابت و بدون تغییر مانده است ( و یا شاید من تفاوتی در انها نمی بینم). گارنر و همکاران (1980) مطالعه ای تجربی بر روی مطالب فوق به عمل آورده اند. این مطالعه مشخص کرد که افزایش طول قد, کاهش وزن, کاهش محیط سینه, کاهش محیط باسن و افزایش محیط کمر همواره برای افراد ایده آل مورد نظر بوده است.
تفاوت های قومی
تنوع قومی انسان, انتروپومتریست ها را از همان ابتدای مطرح شدن بحث انتروپومتری, تحت تاثیر خود قرار داده و جلب نموده است. تا قبل از ظهور ارگونومی (در چند دهه اخیر, داده های آنتروپومتریکی بر پایه طبقه بندی انسانی جمع آوری می شدند, یعنی طبقه بندی انسانهابا توجه به قومیت و اختلافهای موجود بین نمونه هایی که از نژادهای مختلف انتخاب شده اند. طی سالیان متمادی فریکال آنتروپولوژیست ها با تلاش و سعی فراوان انسان ها را اندازه گیری کرده و اطلاعات پیچیده و متنوعی را جمع آوری نموده اند که در طول یک یا چندین قرن و با چندین زبان مختلف پراکنده شده اند. من جستجوی بیهوده ای را برای دستیابی به اطلاعات جمع آوری شده و تالیفاتی که احتمالا در این زمینه وجود دارد, انجام داده ام.
یک گروه قومی را می توان به عنوان نمونه یا جمعیتی از افراد که در یک منطقه خاص جغرافیایی زندگی کرده و دارای ویژگیهای فیزیکی مشترک و معین هستند, تعریف کرد به طوری که این ویژگیها ( از نظر آماری) به تشخیص و تمیز دادن آنها از سایر گروههای مشابه کمک کند. این ویژگیها را ممکن است حاصل دخالت وراثت انگاشت, که البته میزان تاثیر این عامل اغلب مورد بحث و منازعه بوده است.
ادامه مطلب را با دانلود فایل پیوستی مشاهده کنید:
دیدگاهتان را بنویسید
می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟خیالتان راحت باشد :)